وقتی در دنیای کتاب و اینترنت غرق می شویم نمی توانیم بسیاری از لذت های زندگی را حس کنیم .نه اینکه مطالعه کتاب زیبا یا سیر و سفر در دنیای مجازی لذت بخش نباشد بلکه همیشه غرق شدن در یک نعمت خدادادی باعث تک بعدی رشد کردن انسان می شود.
بعد از سالها که از فارغ التحصیل شدنم آن هم از رشته کتابداری می گذشت دیگر درگیر کار روزمره کتابخانه، خانه و خانواده بودم و تلاشی دوباره برای ادامه تحصیل نکردم ولی با توجه به نیاز امروز(که تا درس و کتاب به صورت موظفی نباشد کمتر به آن روی می آوریم) سعی کردم درس بخوانم، تا اندازه ای که یکسال بسیاری از روال کارهای روزمره زندگیم را تحت الشعاع خودش قرار داد . زندگی در این سمت و سو (درس و مطالعه) نیز محاسن خود را دارد… ولی وقتی دیروز به حیاط دانشگاه رفتم آن هم به اصرار پسرم که استثنا”به اداره آورده بودم دیدن گلهای وحشی که در لابلای علفهای هرز حیاط دانشگاه روییده بود برایم خیلی لذت بخش و زیباتر از زمانی بود که در باغهای گیلان دسته دسته آن را می کندیم و در یک چشم به هم زدنی به هوا پرتاب می کردیم .ولی دیروز این گلها برایم بسیار وسعت داشت شاید حال و هوای نه کتاب و درس بلکه هوای بهاری که این روزها من را به یاد دوران پر برگ و گل گیلان می اندازد ،وسعت بخش و زیبا بود. انگار هر گلبرگ این گلها که انباشته و پر هم نبودند با آدم حرف می زد .وقتی پسرم با دوربین تلفن همراه از آن گلها عکس انداخت ، به جزییات آن بیشتر تفکر کردم،دیدم که نعمت های خدای بزرگ آنقدر زیاد است که اگربا دقت در راه رفتن یک مورچه که از کنار دیوار با دانه ای بر پشت در حال حرکت است نیزتوجه کنیم می تواند برای ذهن آدمی مفرح باشد همچون چرت زدن در باد بهاری زیر یک درخت در یک روز گرم !
همه اینها نعمت غیر قابل وصفی است . باید خسته باشی تا لذت خواب یک انسان را در زیر یک درخت، بدون هیچ زیر انداز ویا رو اندازی تجربه کنی !گرسنه باشی تا نان خشک با آب به تو مزه دهد!و تشنه باشی تا میکروبهایی که بدون چشم مسلح هم می توانی آنها راببینی ، با ولع بنوشی!و…
خلاصه اینکه نعمت های بی نهایت خدای مهربان خیلی بیشتر ازآن است که به هر دلیل و عنوانی بخواهیم خود را به یک بعد از ابعاد بی نهایت آن محدود کنیم طوری که کارهای بسیاری از افراد جامعه برایمان عامیانه باشد و آن را پیش و پا افتاده بدانیم و خود را برتر و بهتر از آنها بپنداریم .
و بدانیم زندگی با همه آنچه که در آن است زیبا ست .کتاب ،درس ، مدرک و همه آنچه که این تصور را در ما ایجاد می کند که خود را برتر ببینیم فقط با دیگران است که معنی می دهد و گرنه تنهایی نهایت آنچیزی خواهد بود که هر کدام از ما آن را تجربه کرده و خواهیم کرد.
مهم این است که فراموش نکنیم برای چه هستیم و به کجا می خواهیم برویم. همه درس و مشق و کتاب برای بودنی بهتر است که گاهی فراموش می شود و فکر می کنیم برای کتاب و درس و مدرک هستیم. البته باز این بودن بهتری است نسبت به اینکه فکر کنیم برای خدمت به پول هستیم.