۱۵ سال پیش که دانشجوی کتابداری (که الان شده علم اطلاعات) بودم در میان اسمهای بزرگان رشته ام نام دکتر حری را بارها و بارها شنیدم. هر بار که تحقیقی یا مقاله ای می نوشتم برای یادگیری تک تک بخشهای آن از مقدمه گرفته تا منابع و ماخذ یگانه کتابی که همیشه دم دستم بود کتاب آیین نگارش استاد حری بود و چقدر قلم و نثر ایشان گویا، روان و شیوا بود. اتفاقا دیشب این کتاب را روی میز کار همسرم دیدم… همانطور ساده و بی تکلف و پربار… بعد از سالها فهمیدم نیاز به صحافی دارد؛ آن را ورق زدم و ناخودآگاه فرشته خیالم رفت به کلاس درس روش تحقیق دوره کارشناسی ارشد که برای اولین بار سر کلاس درس ایشان نشستم… آرزویی که از سالهای دور داشتم. همیشه دوست داشتم شاگردش باشم و وقتی به دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی دانشگاه تهران و گروه کتابداری آن قدم گذاردم بی اراده چشمم فقط و فقط در میان تابلوی اتاقهای گروه یک نام را دنبال می کرد” دکتر عباس حری” ، وقتی یافتمش واقعا نمی توانم بگویم دقیقا چه احساسی داشتم. خوشحالی، غرور و شوق از اینکه بالاخره به آرزویم رسیدم. اولین روز کلاس را به خوبی به یاد دارم با چشمانی مشتاق تمام حرکات استاد را می کاویدم و از هیجان شنیدن صدای ایشان حتی تا بعد از کلاس هم ضربان قلبم تند می زد . در جایی به نقل از استاد خوانده بودم که ” اگر کتابدار نمی شدم بدون شک فیلسوف می شدم” آنروز واقعا درک کردم چرا استاد چنین حرفی زده اند. به جرات می توانم بگویم فن بیان ایشان و لحن گفتار و صدایشان واقعا تاثیر شگرفی بر تک تک دانشجویان داشت. بیخود نگفته اند “آنچه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند” از آنجایی که ایشان عاشق کار و حرفه شان بودند درسهایشان آنچنان در عمق وجودم نفوذ می کرد که نیازی به مرور مجدد آنها نداشتم. با گذشت حدود ۸ سال از فارغ التحصیلی ام هنوزم بیشتر مطالب درسی کلاسهایی که با ایشان داشتم را از بر هستم و مطمئنا یگانه دلیل آن قدرت قوی بیان مطالبی بود که مرا شیفته خود کرد. استاد بر گردن یک یک ما دانشجویانشان نه تنها حق استادی که حق پدری هم دارند. انسانهای تاثیرگذار در زندگی به ندرت به فراموشی سپرده خواهند شد و دکتر حری عزیز هم مانند خانم فرزین عزیزم که او هم در بهار پر کشید و رفت هیچگاه از یاد و خاطر من نخواهد رفت. روحش شاد و یادش همیشه در قلب ماست.