پیشدرآمد
اکنون که استاد پوری سلطانی از میان ما رفته و جامعهء کتابداران ایران به سوگ نشسته است، وظیفهء ماست که در کنار گرامیداشت نام و یاد آن استاد فرهیخته، به بازخوانی آثار ایشان بپردازیم. این کارنامه درخشان را ورق بزنیم و از گنجینهء معرفتی که به یادگار گذاشته است بهره ببریم. در این یادداشت به بازخوانی یکی از مقالههای خانم سلطانی میپردازم. فقط یک برگ از آن کارنامهء زرین و پربار که سرشار از حکمت و معرفت است. متن موجز و منسجمی که ۳۸ سال پیش نوشتهاند، اما به رغم گذشت همه این سالها همچنان خواندنی و آموزنده است.
بازخوانی و مروری بر «در ستایش کمخوانی»
ایشان در ساعت ۱۱ روز ۲۸ آبان ۱۳۵۶ به مناسبت هفتهء کتاب در کتابخانهء ملاصدرای دانشگاه شیراز سخنرانی کردهاند که متن آن در شماره ۳۹ «نامه انجمن کتابداران ایران» منتشر شده است. عنوان مقاله «در ستایش کمخوانی» است. مقالهای مختصر و مفید که نکتهها برای آموختن دارد. محور بحث این اثر چیستی و چگونگی فرایند مطالعه است و به تبیین مولفههای موثر بر کیفیت خواندن میپردازد.
استاد سلطانی در این مقاله توصیه میکنند در روزگاری که کمیت جای کیفیت را گرفته است، فریب این آشوب و هیاهو را نخوریم. آهسته و پیوسته گام برداریم و فرایند خواندن را با درنگ و تأمل همراه سازیم، تا شاهد ثمربخشی آن باشیم. مصداق بارزی از «جنبش آهستگی» (Slow Movement) که در چند سال اخیر مطرح شده و هر روز بر طرفداران آن افزوده میشود و قبلاً در یادداشتی به آن اشاره کردهام. شهر آهسته، مدیریت آهسته، علم آهسته، گردشگری آهسته، غذای آهسته و آهستهخوانی از جمله وجوه این رویکرد است. رویکردی که ما را به تفکر بر گفتار و رفتارمان دعوت میکند. هر چند در این مقاله از عنوان «آهستهخوانی» (Slow Reading) استفاده نشده، اما ایشان به همین موضوع پرداختهاند و ما را به تأمل در زمینهء خواندن و مطالعه دعوت میکنند: «نمی دانم کدام از ما تا کنون زحمت این را به خود دادهایم که لحظهای بنشینیم و به درستی بیاندیشیم که این غوغا از برای چیست؟ شما که تبلیغ کتاب خواندن میکنید واقعاً چه اصراری به این کار دارید؟ چرا باید کتاب خواند؟» (ص. ۲۴۴). راستش اکنون پس از ۳۸ سال بعید میدانم هنوز پاسخهای روشنی برای این پرسشها داشته باشیم. بنابراین، این موضوع هنوز مسئله ماست و اگر در ترویج مطالعه به آن اندازه که میخواهیم موفق نبودهایم، باید دلایل آن را در همین پرسشهای بنیادی جستجو کنیم. شما بهتر از من میدانید که ما در ترویج خواندن همچنان گرفتار شعار و کلیشهایم. این همه از سودمندی خواندن سخن میگویم اما تاثیر آن را بر رونق کتاب در جامعه نمیبینیم. زیرا افکارمان معمولاً بر اساس پیشفرضهای مسلم است که هیچگاه تردید در درستی آنها نداریم. اهل بازنگری و بازبینی نیستیم. در خانه، مدرسه و دانشگاه فرصتی برای تفکر انتقادی به ما داده نشده است. فقط مطالب کتابهای درسی را طوطیوار حفظ کردهایم، نمره قبولی گرفتیم و به کلاس بالاتر رفتیم. اما با پرسشگری و تحلیل مفاهیم بیگانهایم. ما محصول «آموزش بانکی» (Banking Education) هستیم که «پائولو فریره» در کتاب «آموزش ستمدیدگان» به آن اشاره میکند. آموزشی که در آن ذهن دانشآموزان همچون حسابی بانکی برای سرمایهگذاری نظام آموزشی است تا سودش را در آینده برداشت کند. ما با «آموزش رهاییبخش» فرسنگها فاصله داریم. جای «تفکر انتقادی» و «روحیه پرسشگری» در کلاسها و کتابهای درسی ما خالیست. در نتیجه به فلسفهء کارهایی که انجام میدهیم بی اعتنا و بیتوجهیم. چون تمرین پرسشگری نداریم. فقط کلیشهها را تکرار میکنیم و به همین تکرار دلخوشیم. در نتیجه از هر ابزاری برای تبلیغ خواندن استفاده میکنیم، اما پرسشهای بنیادین را نادیده میگیریم. به مردم توصیه میکنیم کتاب بخوانید، اما به چیستی و چگونگی فرایند مطالعه فکر نمیکنیم.
ایشان در ادامه مقاله مینویسند: «واقعاً برای چه میخوانیم؟ با سواد شویم، با سوادتر شویم. هدف غایی بشر از باسواد شدن چیست. از آموختن و باز آموختن چیست؟ اینها را آدمی به چه منظور بر خود واجب میداند؟ هیچ وقت از خود پرسیدهایم چرا بخوانم؟ چرا باسواد شوم؟ آنها که سواد ندارند از دیگران خوشبختتر نیستند؟» بعد به پرسشهای بنیادیتر میپردازند: «سواد یعنی چه؟ سواد خواندن و نوشتن است؟ سواد جواب برخی از مجهولات را دانستن است؟ … سواد تجربهاست، سواد زندگی است، سواد انسان بودن و آدمی گونه زیستن است. سواد کشف است و شهود. سواد دروننگری است. درون من که انسانم و درون تو که انسانی. سواد عشق است». (ص. ۲۴۴).
این جملهها را مشتاقانه بارها میخوانم و از دوباره خواندن هر یک لذت می برم: «… سواد انسان بودن و آدمی گونه زیستن است. سواد کشف است و شهود. سواد دروننگری است. درون من که انسانم و درون تو که انسانی. سواد عشق است». به راستی که چنین توصیفی از مفهوم سواد بسیار ناب و اصیل است. بعد به یاد پانل روز یکشنبه (۱۷ آبان ۹۴) در همایش میافتم. پانلی که دربارهء سواد اطلاعاتی و توانمندسازی کاربران بود و ما پس از کلی بحث و گفتگو به این نتیجه رسیدم به رغم این همه مقاله و کتاب و پایاننامه که دربارهء سواد اطلاعاتی نوشتهایم هنوز در عمل درک روشنی از معنایش نداریم. تصور میکنیم سواد اطلاعاتی همان چند مهارت معمول در جستجو و بازیابی اطلاعات است. حرفهای آن نشست را به محتوای این مقاله مقایسه میکنم و میبینم چقدر از قافله عقبیم. چقدر به «تفکر تأملی» (Reflective Thinking) دربارهء مفاهیم بنیادین نیازمندیم.
ایشان در ادامه به دستاوردهای این نگاه به سواد اشاره میکند و مینویسد: «سواد باید عشق بیافریند، و عشق فروتنی است، و آدم عاشق به همهء آنچه انسانی و خوب است عشق میورزد، به کتاب، به نقاشی، به موسیقی، به علم و به آگاهی». (ص. ۲۴۵). حال این نگاه را با تصویر گنگ و مبهمی که امروز ما از سواد داریم، مقایسه کنید. خانم سلطانی در این مقاله بر این باورند که: «ارمغان سواد امروز پرورش همین آدمهای مصنوعی است. آدمهایی که از خود بیگانهاند و با طبیعت قطع رابطه کردهاند و تلاش آنها منحصراً وقف به چنگ آوردن آسایش مادی و کامکاری در بازار شخصیت شده است». (ص. ۲۴۵).
در این چند جمله حداقل دو نکته مهم است. یکی آنکه بحرانی که امروز در زمینهء مدرکگرایی و سطحینگری با آن مواجهیم گویا پیشینهای طولانی دارد و در چهار دهه پیش نیز عوارض و نشانههایش خودنمایی میکرده است. دوم آنکه اثربخشی این کلام برای من به عنوان خوانندهء این متن زمانی بیشتر است که میبینم ایشان با سالها کار بیوقفه و بیهیاهو در کتابخانهء ملی نمونهء شاخصی از فرهیختگانی بودند که در جستجوی نام و نان نبودند و خود را وقف رشد و بالندگی فرهنگ این سرزمین کردند. همان گرامیانی که به کتاب، به علم، به آگاهی صمیمانه عشق میورزند و این عشق را در عمل متجلی ساختهاند.
در ادامهء مقاله، خانم سلطانی چگونگی مواجهه گذشتگان را با کتاب به خواننده یادآوری میکند: «قدمای ما چگونه کتاب میخواندند؟ آنها به کتاب عشق میورزیدند. با کتاب زندگی میکردند. با کتاب گفت و شنودی دو جانبه برقرار میکردند. آنها هر کتاب را دهها و دهها بار میخوانند. هر کلمه برایشان متضمن معانی بیشمار بود و هر جملهای دنیایی از رازهای سر به مهر که باید گشوده میشد.» (ص. ۲۴۶). بار دیگر آنچه ایشان در زمینه مطالعه تبیین میکند همان معنای دقیق «آهستهخوانی» است. یعنی خواندن همراه با آرامش و طمئنینه برای درک معنا و مفهوم دقیق متن. یعنی بازخوانی و بازاندیشی. یعنی گذر از سطح و رسیدن به فهم و درکی عمیق از آنچه میخوانیم.
سخن پایانی
در این روزهای اندوهبار که سرزمین ما یکی دیگر از شخصیتهای بزرگ علمی و فرهنگی خود را از دست داده این یادداشت را نوشتم که به سهم خود یاد و خاطرهء آن استاد یگانه را گرامی بدارم. بازخوانی این مقاله نشان میدهد اندیشههای ناب با گذر زمان نه تنها کهنه نمیشوند، بلکه هر روز درخشش آنها فزونی مییابد. بیتردید همه ما مدیون تلاش بزرگانی همچون استاد پوری سلطانی هستیم که نگاهبان شمع خرد و دانایی در روزگار ما بودهاند. باید قدر بدانیم همهء روزها، ماهها و سالهایی که ایشان در کتابخانه ملی به دور از هیاهوی روزگار، عمر پربرکت خود را وقف سازماندهی میراث مکتوب این سرزمین کهن کردند. این شیوهء زیستن تجلی همان عشق به دانایی و خردورزی است که ایشان در مقالهء خود به آن اشاره نمودند. در پایان پیشنهاد میکنم کتابخانه ملی با همکاری انجمن کتابداری و اطلاعرسانی ایران در آینده نزدیک جلسهای برای مرور و بازخوانی آثار ایشان برگزار کند.
One Comment on “ردپای «آهستگی» در آثار استاد پوری سلطانی”