هر روز عطف می‌خوانم، در آغاز و پایان کار

در آغاز یک روز کاری در یک کتابخانه دانشگاهی که هنوز سر و کله دانشجویان در کتابخانه پیدا نشده و تا ساعت رسمی کار هنوز زمان باقی است به سراغ لینک عطف که در بالای صفحه خانگی گوگل جا خوش کرده  می روم و بر روی آن کلیک می کنم. کلیک کردن بر روی آن همان و غرق شدن در مطالب جالب، تامل برانگیز و امیدوارکننده، سرگرم کننده و گاهی نیز دلسرد کننده همان. گاه با خواندن مطلبی از یک استاد که در یکایک جملاتش ردی از سالها تجربه را میبینی، وجودت سرشار از شور و اشتیاق می شود وگاه با خواندن خبری از نابسامانی های آموزش در حرفه و ابهام به وجود آمده  در آینده‏ی  رشته و حرفه ای که برای رسیدن به این نقطه و جایگاه زحمت‏ها کشیده شده، دچار نوعی رخوت می‏شوی و اراده ات سست می‏شود. رشته ای که ادامه تحصیل در مقاطع تکمیلی آن، به دلیل ظرفیت کم و دانشگاههای محدودش آسان نیست و تلاش بسیار باید کرد و خون دلها باید خورد . یک دفعه به خود آمده و می‏بینم که عقربه های ساعت گویای آن است که باید کار را شروع کرد و خواندن بقیه مطالب را به وقتی دیگر باید موکول کرد. شاید به انتهای ساعات کاری که دیگر رفت و آمد دانشجویان کم شده و از شور و هیجانی که صبح در چهره هایشان میبینی کاسته شده و آنها نیز ترجیح می دهند که در کنجی، خلوت کرده کتابی بخوانند و یا ایمیل‏هایشان را چک کنند و من نیز این فرصت را غنیمت شمرده باز هم با کلیک بر عطف با آن همراه شده و با خواندن مطالب و گزارشهای جالب و کامنت‏هایی که دوستان گذاشته اند، خستگی‏های یک روز کاری را به در می‏کنم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *