درحال بررسی ایمیل هایم بودم ، به ایمیلی از طرف مجله الکترونیکی عطف با عنوان “آخرین فرصت برای نوشتن در آخرین شماره عطف” رسیدم که خوانندگان را تشویق به نوشتن متن در هر موضوعی می کرد. یکی از این موضوع ها قدردانی از استادان بود که ناگهان جرقه ای به ذهنم خورد تا من هم بنویسم، تا درباره ی بهترین استادم بنویسم.
در اردیبهشت ماه سال ۱۳۸۶ بود که برای اولین بار، در سمیناری که در تالار شریعتی دانشگاه علوم پزشکی اصفهان برگزار شد، او را دیدم. آن زمان من ترم دوم بودم و هنوز افراد مهم و فعال این رشته را نمی شناختم. در سالن همایش، شخصی توجه من را به خود جلب کرد. شخصی که بعدها فهمیدم از اساتید کتابداری است و از دانشگاه شهید بهشتی آمده است. اما این استاد یک تفاوت با سایر اساتید داشت و آن این بود که مانند دیگران در صندلی های ردیف جلو و کنار بزرگان ننشسته بود و درمیان دانشجویانش با صمیمیت و محبت حضور داشت و درحال گفتگو و خنده با آنان بود. این ویژگی او بود که من را مجذوب خود کرد. آن لحظه چقدر آرزو می کردم کاش من هم دانشجوی این استاد بودم. چند ماه سپری شد. در آبان سال ۱۳۸۶ نیز در همایشی که در کرمان برگزار شد برای دومین بار او را دیدم و بیش از پیش شیفته ی شخصیتش شدم و در آرزوی شاگردی او. و اما زمان گذشت…
حال بعد از چندین سال دوباره او را می دیدم، اما این بار ملاقات ما با قیل تفاوت داشت. این بار دیگر او استاد مدعو در همایش نبود و من نیز آرزوی گذشته را در سر نداشتم، بلکه او استاد خودم بود و من به آرزویم رسیده بودم. اول مهر سال ۱۳۹۰ که برای تحصیلات تکمیلی وارد دانشگاه شدم نام او را جزو استادان آن ترم دیدم و از این اتفاق بسیار شادمان گشتم. هرچه بیشتر از شروع کلاس ها و حضور در کنار این استاد می گذشت، بیشتر به شخصیت و منش او پی می بردم ومی فهمیدم چیزی فراتر از تصورات من است. اخلاق، رفتار، برخورد، دانش، فعالیت ها و … او قابل تقدیر است. او بود که من را مشتاق فعالیت های علمی کرد، او بود که پای من را به فعالیت های گروهی باز کرد، او بود که انگیزه انجام هر کاری را به من می داد، او بود که الگویی برای موفقیت من شده بود و… . به خود می گفتم اگر ترم اول و دوم کارشناسی نیز دانشجوی او بودم چقدر علاقمندتر به این رشته و فعال تر در عرصه ی آن می شدم و چقدر در آینده من تاثیر می گذاشت.
درحال حاضر دانشجوی ترم دوم کارشناسی ارشد کتابداری دانشگاه خوارزمی تهران هستم و خوشبختانه این ترم نیز با این استاد عزیز کلاس دارم. وقتی او را با سایر اساتیدی که تا به حال با آنها ارتباط داشتم مقایسه می کنم به این نتیجه می رسم که واقعا او بهترین استادم است؛ و این بهترین استاد کسی نیست جز دکتر محسن حاجی زین العابدینی.
من افتخار می کنم که در کنار این استاد بزرگوار مشغول تحصیل علم و یادگیری ویژگی های روحی و شخصیتی هستم و می خواهم همین جا از او بخاطر تمام تلاش ها و محبت هایش تشکر کنم.
امیدوارم همه ی اساتید در همه جای ایران به خصوص در مقطع کارشناسی تاثیر برخورد و رفتار مناسب را درک کرده، بتوانند با شخصیت خود دانشجویانی قابل تحسین پرورش دهند. مانند استادان دانشگاه فردوسی مشهد از جمله استاد بزرگوار جناب آقای جواد یغمایی که این چنین استادی به جامعه ی کتابداری تحویل داده اند.
با آرزوی سلامتی و شادی روزافزون برای بهترین استادم.
با سلام به این دانشجوی قدر شناس.
آقای دکتر حاجی زین العابدینی از دانشجویان کتابداری مشهد بوده اند و به نظر من محیط گروه کتابداری مشهد و استادان عالیقدرش مثل آقای یغمایی وآقای دکتر فتاحی و خانم دکتر پریرخ و اساتید خوب دیگر این دانشگاه در رشد و بالندگی دانشجویان خیلی اثر گذار هستند.شخصیت متواضع این اساتید و همینطور عشق بی شایبه به رشته و دانشجویان و تلاش خستگی ناپذیر این معلمین دلسوز شخصیتهای بزرگی را در رشته پرورش داده است که اغلب آنها مثال زدنی هستند از جمله آقای دکتر حاحی زین العابدینی.خداوند نگهدار همه آنها باشد.
سلام
الهه مطلبت خیلی قشنگ بود خوشم اومد
امیدوارم همیشه موفق باشی