این خاصیت عجیب ما انسانهاست. وقتی کسی فوت میکند، آشنا یا غریب؛ دوست یا فامیل؛ هی میان خاطرههایمان کنکاش میکنیم و به دنبال خاطرات مشترک و اتفاقات شیرین میگردیم تا دلتنگیمان را کم کنیم ..
ولی من! آنچنان خاطرهی مشترکی با شما ندارم، استاد! حسرت میخورم که در دانشگاه دانشجوی شما نبودهام. حسرت میخورم که آشنایی نزدیکی با شما نداشتهام. حسرت میخورم که هیچ وقت با شما گپ نزدهام. من حتی در یک عکس دسته جمعی با شما نبودهام. فقط در معدود کارگاهها و نشستهای علمی از محضرتان استفاده کردهام.
و همهی این حسرتها دلتنگیام را بیشتر میکنند.
دلم تنگ میشود برای آن دانشی که با شیرینی و طنازی گفتار آمیخته بود و آن صدای مخملی که روح انسان را نوازش میداد.
استاد! فقط میتوانم خوشحال باشم که دستخط زیبای شما را بر ابتدای کتاب زندگینامهتان به یادگار دارم.
و افتخاری ندارم جز آنکه با استاد حری بزرگ، در یک روز متولد شدهام.
بهترین راه کاهش این دریغها این است که شاگردان خوبی برای استاد باشیم. راه و روش علمی و آثار ایشان، بهترین استادی است که هرگز نخواهد مرد.
خانم آبیار، حداقل تو دست خطی از استاد بزرگمان داری ولی من نه تنها عکس یا دست خطی ندارم فقط صدایش را در گوشم و سخنانش را در ذهنم تا ابد با خود به عنوان خاطره خواهم داشت. فقط اولین و آخرین بار سخنرانی ایشا ن، همراه با سرکار خانم دکتر نشاط رادر همایشی که توسط دانشگاه نبی اکرم (ص) تبریز برگزار شده بود: سومین همایش سراسری ” کتابداری و اطلاع رسانی ” در ذهنم تا ابد ماندگار خواهدبود. به قول فرمایش ارزنده استاد بزرگوارم “دکتر زین العابدینی ” باشد که ما شاگرد خوبی برای استاد زنده یاد و سایر استادان عزیزمان باشیم.روحش شاد و بهشتی باد.
می شه دسخط استاد رو اسکن کنی و به من هم بدی؟
من دانشجوی کتابداری بودم اما دانشجوی دانشگاه تهران نبودم.. اما برای پایان نامه م ازشون کمک گرفتم و ایشونم با این که خیلی مشغول بودند اصلا دریغ نکردند.
دریا دل بودند استاد.
روحشون شاد
دوباره اشکمو در اوردی دختر!