روز ۲۵ شهریور ماه سال گذشته، در گرمای خاص آن زمان اهواز بود که دست تصادف باعث شد این حقیر در محضر استاد، در برنامه کتاب فرهنگ در اندک مجالی درس پس بدهم، و به عنوان مهمان تلفنی برنامه، چند کلمه ای را در خصوص آلودگی اطلاعات برای شنوندگان این برنامه عرضه کنم. خودم هیچوقت این برنامه را گوش نکرده بودم و راستش در گرماگرم و شلوغی کارها اصلا برنامه از ذهنم خارج شده بود، تا شب گذشته که به لطف آقای دکتر زین العابدینی که فایل برنامه را در دسترس قرار داده بودند، به شوق شنیدن دوباره صدای دکتر حرّی آن برنامه را به گوش نشستم. مطمئنم که اکنون بسیاری از دوستان مانند من به این برنامه گوش کرده اند و میدانند من از چه چیزی حرف می زنم. خلاصه کنم: استاد مطالب خود را در باره اطلاعات و آلودگی اطلاعات آغاز می کند و نکات بسیاری را مطرح می کند، تا نوبت به من به عنوان میهمان تلفنی برنامه می رسد، و من هم در پاسخ سئوالاتی که آقای دکتر زین العابدینی مجری محترم برنامه می پرسد، آنچه را که در رابطه با موضوع سئوال، یعنی چگونگی پیش گیری از آلودگی اطلاعات و یا حتی چگونگی برخورد با این آلودگی (پس از آلوده شدن اطلاعات) به ذهنم می رسد بیان می کنم و اشاره می کنم که برای رفع آلودگی از اطلاعاتی که آلوده شده امروز راه کارهایی چه به صورت نرم افزاری و چه به شکل سخت افزاری وجود دارد که می توان به کار بست از جمله به فیلتر اشاره می کنم، البته با این قید که در پس ذهنم، جنبه ی مثبت قضیه بود، برای رفع آلودگی و نه چیز دیگر. این می گذرد، تا در قسمت بعدی سخنان استاد دکتر حری، طی سئوالاتی که مجری محترم مطرح می کند، مجددا بحث به فیلتر و استفاده از آن می کشد، و تاکید پرسشگر محترم برنامه بر اینکه بعضی عقیده دارند که در شرایطی باید از این ابزار استفاده کرد…. که در اینجا ناگهان استاد به سرعت و با همان لحن طنزآلود همیشگی خود می پرسد، «منظورتان من که نیستم؟!» . . . طرح این سئوال از سوی آقای دکتر همان و خشک شدن من شنونده همان! دوستانی که برنامه را گوش داده اند می دانند که استاد، در دنباله این سئوال مطایبه آمیز، در خصوص فیلترینگ و آثار و تبعات آن نکاتی را مطرح می کنند که نه تنها بسیار آموزنده است، بلکه به ویژه برای کسی مثل بنده بسیار درس آموز است از آن جهت که هنگام سخن گفتن باید مواظب بود و هنگامی که در باره موضوعی صحبت می کنیم، می باید حواسمان جمع باشد که همه چیز به همان سادگی که ما می بینیم، بدیهی نیست و شنونده ما از سخنانمان الزاماً، آنچه را که ما در دل داریم، ممکن است در نیابد، و لاجرم، ممکن است معنی غیر، و یا حتی خلاف آنچه که ما میخواهیم، در ذهن شوندگان ایجاد شود. لذا در برخورد با موضوعات، باید با دقت و با یک دید همه جانبه نگر به موضوعات اندیشید، و سپس مطلب را ادا کرد. آری، شب گذشته، دو روز پس از مرگ استاد، من این درس را از ایشان گرفتم. البته این یک تجربه کاملا شخصی بود، و ممکن است سایر عزیزان تأثیری را که روی من داشت، روی آنها نداشته باشد. ولی نکته این است که اگر برگردیم و سخنان و درسهای دکتر را مجددا مرور کنیم، چه بسا نکته و چشمه هایی وجود داشته باشد که استاد، پس از مرگش هم همچنان آنها را به ما بیاموزد.
روحش شاد و پرتو نورش همچنان تابان.