نام دکتر عباس حری را درفهرست کتابهای معتبر کتابداری، گزیده مقالهها، آمادهسازی چند دانشنامه،دستاوردهای آموزشی و پژوهشی، سردبیری مجلات معتبر حرفه و البته دنیای ناشناخته های کتابداری آسان می توان یافت. و شاید سخت باشد نوشتن این مطلب برای دوستدارانش که دکتر در ۱۵ اسفند ۱۳۱۵ در مشهد به دنیا آمد و در ۷ اردیبهشت ماه ۱۳۹۲ در سن ۷۷ سالگی مرگ باورانه چشم از دنیا فرو بست. در کتاب “زندگینامه و خدمات علمی و فرهنگی دکتر عباس حری: استاد ممتاز کتابداری و اطلاعرسانی”، که توسط انجمن آثار و مفاخر فرهنگی در سال ۸۵ تهیه شد از خاطرات و باورهای دکتر و دوستدارانش کم نخواندیم. و شاید مطبوع باشد به مزاجمان اگر در همین کتاب از زبان دکتر درباره فعالیتهای کتابدارانه ایشان بخوانیم.
عباس حری می گوید: “زمانی که به عنوان مربی در گروه کتابداری تدریس را آغاز کردم، در واقع حدود ۱۸ سال معلمی را در مقاطع مختلف ابتدایی و متوسطه، در روستا و شهر، پشت سر گذاشته بودم. به نظرم میرسید که برخی روشهای تدریس، مباحث درسی و نحوه ارتباط با دانشجویان را میتوان از آنچه هست، بهتر کرد. خوشبختانه یکی از استادان این گروه که بیش از همه با او احساس همسویی میکردیم_ یعنی خانم نوش آفرین انصاری که در دوره فوق لیسانس افتخار شاگردی ایشان را داشتم_ تقریبا با همه نقطه نظرها و پیشنهادهای بنده توافق داشت. تلاشهایی را که برای تحول در رویکرد گروه صورت گرفت میتوان به چند مقوله تقسیم کرد: یکی تکیه آموزش بر مفهوم خدمت و اهمیت و ضرورت توجه به مراجعان بود که تا آن زمان همسنگ سایر جنبههای این رشته در آموزش پیش نمیرفت؛ دیگری توجه بیشتر به مبانی نظری این رشته که چندان مورد عنایت نبود؛ سوم تغییر تدریجی مسیر پایاننامهها از لحاظ موضوعی و روش کار بود که شاید ضرورت ایجاب کرده بود تا آن زمان توجه پایاننامهها معطوف به تهیه متون ابزاری باشد. به طور مثال، تدوین کتابشناسی که در دورههای نخست این رشته (۱۳۴۷ تا ۱۳۵۱) محور پایان نامهها تلقی میشد، به سرعت کاهش یافت و پیمایش در وضعیت کتابخانهها و بررسی چگونگی خدمات و استفاده رو به افزایش نهاد؛ چهارمین مقوله مربوط به اتخاذ سیاست جدید برای آموزش این رشته بود که آن را از انحصار مقطع فوق لیسانس خارج کرد و اجازه داد که در مقطع لیسانس نیز دانشجو پذیرفته شود؛ و این امر خود به تامین سریعتر نیروی انسانی کتابخانهای کمک میکرد. البته این حرکت مخالفانی داشت ولی فارغالتحصیل چند دوره از این مقطع و تواناییها، قابلیتها و قبول مسئولیتهای عمده سالیان نشان داد که آن اتخاذ سیاست چندان هم بیراه نبوده است.”…
مرد بزرگی بود. استاد ممتاز، معلم نمونه، پیشکسوت و… اینها القابی بود که انجمن آثار و مفاخر فرهنگی در تاریخ (۱۵/۱۲/۸۵) طی برگزاری مراسمی به او داده بود و من امروز تمام آن القاب به خاطرم نیست ولی آن روز همه را گفتند غیر از “ملا ” … و این را دکتر حری گفته بود. وقتی برای گرفتن امضا نزد او رفتیم گفت: امروز چقدر به من لقب دادند ولی همه را گفتند غیر از “ملا “… و آن روز همه خندیدیم و سرشار از انرژی بودیم. و او شاید نگاههای ما را که از سر شوق دیدارش بود خوب درک می کرد و با لبخندی پاسخگوی آنها بود و او خود می دانست که بسیار دوست داشتنی و دلنشین است…
۲۷ اردیبهشت ماه ۱۳۸۷ بود جهت تدوین ویژه نامه ای که انجمن کتابداری پزشکی در راستای تقدیر از پیشکسوتان قرار به انتشار آن داشت با دکتر حری مصاحبه نمودم. قرار ما دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی دانشگاه تهران ساعت ۴ بعد از ظهر… به خاطر فرصتی که برای مصاحبه به من داده بود تشکر کردم و او با صبوری و آرامشی که در کلام داشت پاسخگوی سوالات بنده شد.
********************************
دکتر چطور شد که به کتاب و کتابداری علاقه مند شدید و رشته کتابداری را برای تحصیل در دانشگاه انتخاب نمودید؟
* علاقه به کتاب و کتابداری دو مقوله متفاوت از هم هستند. علاقهمندی بنده به کتاب به سنین کودکی بر میگردد که خیلی مشتاق بودم در کتابهای چاپ سنگی و خطی پدرم تجسس کنم در آن زمان به سختی میخواندم و در کلاس پنجم بودم که توانستم با کتابها ارتباط برقرار کنم و از فرهنگ لغت قدیمی لغت پیدا کنم. در دوره ابتدایی بود که با تشویق و تکلیف معلم، قرار شد از فعالیت یک کاسب و صاحب حرفه ای بنا به علاقه خود گزارشی تهیه کنیم. در نزدیکی خانه ما آبنبات فروشی بود که به شیوه سنتی آبنبات درست می کرد. و من خیلی علاقه داشتم بدانم که این آبنبات چطور درست میشود و به بازار عرضه می گردد. در نتیجه این حرفه را انتخاب کردم. آن زمان ما از امکانات تصویر برداری بی نصیب بودیم. اما من با قلم رنگی تمام دستگاهها را کشیدم و طی چند نوبت مصاحبه ای که با آن مرد پیر انجام دادم توانستم گزارشی مصور تهیه کنم و به عنوان اولین نوشتهام خیلی مورد توجه معلم قرار گرفت. بعد وارد دبیرستان شدیم و روزنامه دیواری نوشتیم. در زمان ما کتاب خاص کودک نبود و ما بیشتر کتابهایی که جنبه سرگرمی داشت مثل امیرارصلان را میخواندیم. بزرگتر که شدم کتابهایی که بیشتر ترجمه بود میخواندم. یادمه در مشهد کتاب فروشی بود که کتاب را شبی یک قرون کرایه می داد اوقات فراغت کارم این بود که با دوچرخه می رفتم و کتاب کرایه می کردم و طبعا برای اینکه یک قرون، دوزار نشود باید یک شبه تمامش میکردم. زمان گذشت تا اینکه وارد دانشسرا شدم و نحوه خواندنم تغییر کرد به خصوص که من در دانشسرا در حاشیه به مراکز علوم قدیمه هم می رفتم و عربی می خواندم و یک مقدار نحوه مطالعه و نوع کتابهایی که می خواندم تحت تاثیر قرار گرفت. در آن زمان زبان خارجی مرسوم، زبان فرانسوی بود و زبان انگلیسی تازه باب شده بود. کتابهای سادهای که به فرانسه بود میخواندیم و این فتح بابی بود برای مطالعات گسترده تر و از اینجا بود که مسیر تغییر کرد . علاقه من به خواندن به همین ترتیب استمرار پیدا کرد و حالت خود اصلاحی پیدا کرد کسی به من نگفت چه چیز بخوانم و یا چه چیز نخوانم مسیر خواندنم خود به خود تغییر کرد اصلاح شد و شکل گرفت و خط مشخصی پیدا کرد.
بنده اوایل مثل هر نوجوانی علاقهمند به کتابهای داستان بودم کتاب غیر داستانی من در واقع شروعش باخواندن کتاب” آینه ” حجازی بود که نثر خیلی قشنگی داشت و ترجمه “نهج البلاغه” جواد فاضل با اینکه عده ای این ترجمه را خوب نمی دانستند اما به خاطر نثر خطابی که داشت خیلی مورد توجهام قرار گرفت.
و اما بحث علاقهام به رشته کتابداری دنباله علاقهام به کتاب بود یعنی پس از آنکه در سال ۱۳۴۹ در مشهد لیسانس زبان و ادبیات انگلیسی را گرفتم. به تهران آمدم و در آزمون ورودی فوق لیسانس کتابداری دانشگاه تهران شرکت کردم و پذیرفته شدم.
گمان میکردم کتابداری درباره کتاب و مباحثی که من دوست داشتم صحبت میکند که البته یک مقدار با انتظار من متفاوت بود. در شروع فکر کردم این مسیری که من به خاطرش آمدهام این نیست که اینجاست. منتها نقطه نظرها متفاوت بود. عده ای هم قبل از من، بعد از من، همزمان با من آمده بودند. عده ای آمدند ولی نیمه رها کردند ولی من این جور به قضیه نگاه نکردم. چرا که حاصل سالها معلمی بنده بود که همه چیز را با تلاش بدست آورده بودم. گفتم باید این رشته را سوقش داد به طرف آن چیزی که می خواهیم و با کنار رفتن من قضیه همینگونه ادامه پیدا میکند و تمام تلاش من به این خاطر بود که سعی کردم که تاثیری بر عملکرد و برنامه های رشته، نحوه تدریس، نگاه به بیرون (محیط) از طریق این رشته داشته باشم. حال تا چه اندازه موفق بودم داوریش با دیگران است. همه جا از کیان رشته دفاع می کردم و هیچ وقت سرم را پایین نگرفتم و در جلسات مختلفی که رشته های مختلفی حضور داشتند سبب شد که آنها احساس کنند که این رشته حرفی برای گفتن دارد.
* به نظر شما انجمن های کتابداری در ارتقا رشته چقدر می توانند موثر باشند؟
ببینید همان طور که انجمن از اسمش بر میآید یک مجموعه ست و اگر تمام اعضای انجمن بر یک چشم انداز توافق داشته باشند که ما می خواهیم به عنوان یک انجمن به همچین نقطه ای برسیم. حالا این نقطه می تواند معرفی رشته، ارتقا رشته، افزایش تولید علمی یا هر چیز دیگری باشد تبعا انجمن نقش بسیار موثر می تواند داشته باشد در انجمن آحاد و یکایک افراد مسئولند تا انجمن را به هدف خود برسانند. و اینگونه نیست که یک نفر کار کند و رشته را بالا ببر تا دیگری بتواند به اصطلاح پز دهد و یا خوشحال شود. اصطلاحا میگویند حرمت امامزاده با متولیانش است. بنا بر این تمام افرادی که در انجمن فعالیت میکنند در ارتقا رشته سهم دارند و مسئولند. بنابراین وقتی همه اینها به صورت یک برایند و تجمیع در میآید و همه با هم نیروهایشان را کنار هم میگذارند خیلی می تواند مقتدرتر عمل کنند. انجمن باید سیاستی را برای خود تعریف کند سپس با برنامه ریزی و زمانبندی مشخص برنامه ها را اجرا کند. افراد بیشتری باید با انجمن همکاری کنند و هر یک گوشه ای از مسئولیت را به عهده بگیرد و آن سیاست خیلی مهم است که” انجمن تشکیل شده است که چه بکند؟”
انجمن های صنفی تشکیل می شوند تا از حقوق کارکنان در مقابل کارفرماهایشان دفاع کنند اما هدف انجمن علمی متفاوت است. قصدش ارتقا مبانی نظری و در واقع علم و یافته های حرفه ای رشته است و اگر درست سیاستگزاری کند و درست عمل کند می تواند بسیار موثر باشد و طبیعیست که یک دست صدا ندارد.
در این قسمت از مصاحبه بودیم که دکتر سیگاری از جیبشان در آوردند و قبل از روشن کردن گفتند شما مشکلی با دود ندارید؟ من هم قاطعانه گفتم: “خیلی مشکل دارم دکتر! اگه ممکنه سیگار نکشید برای سلامتیتون ضرر داره. ” البته آن روز نه به خاطر خودم بلکه به خاطر او گفته بودم و سلامتیش… نمی دانم ناراحت شد یا نه ولی در آن لحظه سیگار نکشید. کاش از او پرسیده بودم: دکترچرا سیگار؟.. مصاحبه با بیان پرسشی در راستای ارتباط با انجمن های کتابداری ایران ادامه یافت.
* با توجه به فرمایشات شما انجمن های کتابداری و اطلاع رسانی در ایران تا چه اندازه موفق بوده اند؟
توفیق انجمن یا هر نهاد دیگری یک امر نسبی ست. شما این توفیق را نسبت به چه چیز می سنجید؟ ببینید مجموعه امکانات، شرایط، نیروی انسانی، اینها علی القاعده در مسیر یک سیاستی حرکت میکنند. ابزار و معیار ارزیابی این است که ببینیم که تا چه حد به آن چشم انداز نزدیک شدیم انجمن ها با سیاستهای مختلف هستند. نمیتوان بدون مطالعه نظر داد که موفق بودهاند یا خیر؟ این توفیق در رابطه با سیاست و چشم اندازی ست که هر انجمن برای خود تعریف میکند. اما در مجموع جدای از اینکه انجمن کتابداری پزشکی باشد یا انجمن کتابداری به طور عام یا انجمن فیزیک و ریاضی یا غیر، انجمنها در جامعه ما زیاد مورد توجه قرار نمیگیرند برخلاف دنیا که کارهای اصلی را انجمن های علمی انجام میدهند متاسفانه در ایران انجمن ها در حاشیه قرار می گیرند برای اینکه انجمنی رشد کند باید نهادهایی که فعالیتهای علمی پژوهشی دارند انجمن را به عنوان یک تشکل اصلی در نظر بگیرند و به آن مسئولیت دهند تا از این طریق هم انجمن ها وادار به یک سلسله کارهای علمی شوند و هم یک حمایت مالی باشد. بنده انجمنی را می شناسم کمکی که به آنها از طریق نهاد تحت پوشش آن میشود، هزینه یک سال رتق و فتق منشی آن نیست! و این خیلی غیر منصفانه است که ما امکانات در اختیار یک انجمنی نگذاریم ولی بعد انتظارهای بالایی از آن داشته باشیم و بعد آن را با انجمنهای خارج از کشور مقایسه کنیم. این انجمن ها آنقدر توانمند هستند که می توانند بر روی نهادهای آموزشی مثل دانشگاهها اثرگذار باشند. وضعیت انجمن آنها با انجمن ما بسیار متفاوت است…
* نظر شما در باره همایشی که انجمن کتابداری برای تقدیر از پیشکسوتان رشته گذاشت چیست؟
*البته این حرکت به عنوان یک حرکت تشویقی برای افرادی که در یک رشته بیشتر فعالیت میکنند بسیار موثر است و آنها هم در مییابند که افرادی هستند که قدر زحمات و تلاشهایشان را درک می کنند و قدر دانشان هستند و این خیلی ارزنده است منتها این کار اگر بخواهد استمرار یابد باید یک سری معیارها و ملاک هایی برای انتخاب پیشکسوت و برجسته داشته باشیم و اگر جز این باشد، طبیعی ست که اگر این حرکت استمرار هم بخواهد داشته باشد و سالی یک بار برگزار شود آن وقت در دراز مدت همه پیشکسوت میشوند چون این نوبت به همه میرسد.
یک واقعه ای را می خواهم جدای از این قضیه برایتان تعریف کنم: دو گروه هستند یکی ایرانی ها یکی افغانی ها که وقتی ظرف توت را جلویشان میگذارید تا آخر میخورند. ایرانیها از توتهای خوب شروع میکنن تا به آخر برسن. و تا آخر هر توتی که می خورند نسبت به توت دیگر بهتر است و در نهایت هم توت خوب خوردهاند.
اما افغانی ها میگویند ما اول توت های بد را میخوریم تا به توتهای خوب برسیم. و تا آخر میخورند اما همش توت بد میخورند چون هر کدام نسبت به توت بعدی بد است. حالا اگر که شما بخواهید اصطلاحا پیشکسوت داشته باشید و این کار هر سال استمرار هم داشته باشد پیشکسوتها نهایتا تمام خواهند شد چون آنهایی که ماندهاند نسبت به بقیه پیشکسوتند و این طور نهایتا همه، روزی پیشکسوت خواهند شد! اما اگر ملاک و معیار داشته باشیم ممکن است ما در دوره ای اصلا پیشکسوت نداشته باشیم و افراد حائز شرایط پیشکسوت شدن نباشند. و این سبب میشود که افراد اگر بخواهند در این مقوله قرار بگیرند، باید تلاشهایی داشته باشند تولید علمی کنند و…
- یعنی آقای دکتر ممکن است که ما در دوره ای پیشکسوت نداشته باشیم؟
- منظورم دقیقا همین است اگر آن نوع اول باشد هیچ وقت شما بدون پیشکسوت نیستید همانطور که هیچ وقت بدون چهره ماندگار نخواهی بود. اما اگر شما ملاک و معیار داشته باشید هیچ ایرادی ندارد. مثلا در کتاب سال مواردی ما داشتیم که رشته ای کتاب نداشت. نیامدند بگویند که این نسبت به بقیه بهتر است. خیر! یک رابطه و معیاری گذاشتند که بر اساس آن افراد باید امتیاز لازم از این بخشها را کسب میکردند. همین اتفاق در فستیوال فیلم های سینمایی میافتد ممکن است کشوری، دستگاه یا انجمنی نداشته باشد. و تاکیدم روی نکته ایست که شما اشاره میکنید. بله این خود معنیدار است اگر ما یک دوره پیشکسوت نداشته باشیم یعنی کار نکردهایم و افراد به آن حد تعریف شده مورد نظر انجمن نتوانستند برسند.
- توصیه به جوانان
- آن چیزی که من همیشه به عنوان توصیه به بچه ها میگویم این است که: آن چیزی که دوست دارید دنبالش بروید. اگر به چیزی علاقه نداشتید، یقین بدانید که در آن موفق نخواهید بود. به حرف پدر و مادر هم در انتخاب رشته گوش ندهید. یکی از بچه ها یکبار آمد تا با من درباره عدم علاقه به رشته مشورت کند و از من پرسید: به نظر شما من چی کار کنم؟ به او گفتم: این اصلا نظر نمی خواهد خب برو…
کسی که یک رشته ای را دوست ندارد ماندنش در واقع خسارت به خودش است چون مرتب با یک تفکر منفی روبروست . سر کلاس سر تمام کتابهایی که باید بخواند همه اینها برایش آزار دهنده میشود. به طوری که نمره خوب گرفتن هم متقاعدش نمیکند. چون این نمره خوب نیست که آدم را متقاعد میکند بلکه نوآوری، حرکتی که جدای از تکلیفها و اجبارهای درسی افراد را متقاعد میکند. شما می بینید فردی در یک عرصه بسیار ساده ای کار نویی انجام میدهد و در تلویزیون، رادیو با او مصاحبه میکنند. ولی شما می بینید دهها ، صدها پزشک فارغ التحصیل میشوند. هیچ وقت به صرف اینکه فرد پزشکی خوانده است با او مصاحبه نمیکنند. افراد میتوانند در عرصههای مختلف بهترین باشند.
من همیشه به جوانها توصیه میکنم یک آرمان داشته باشید و به عنوان معبود و معشوق خودتان سعی کنید به آن برسید. با موانع مبارزه کنید تا به هدف خود برسید من کسی را میشناسم که سه بار رشته عوض کرده است آخر مگر میشود آدم اینهمه علایق متفاوت داشته باشد. همیشه آدم دنبال یک گمشده است. باید گمشدهاش را پیدا کند.
سخن آخر:
تنها چیزی که من میتوانم بگویم ما الان با مراتب سنی مختلفی در رشته روبرو هستیم. کسانی مثل من که سنی از آنها گذشته که کمکم باید خودشان را کنار بکشند.آنهایی که در میانه راه هستند و نقش آموزشی میتوانند داشته باشند، هنوز میتوانند تلاش کنند و گروهی که جوانترند و هنوز به این مرحله نرسیدهاند. من معتقدم که یک زنجیره ای باید اینها را به هم مرتبط کند. آنهایی که مسنترند تجربههایشان را به نسل جوانتر منتقل کنند و آن نسل به نسل جوانتر خودش تا درصدد حرکت دادن وزنه بسیار بزرگ به جلو باشند. این طور نباشد که اگر یک نفر رفت و از میدان خارج شد کسی نباشد جایش را پر کند و این را همیشه در حوزه های مختلف می شنویم و این برایمان افتخار نیست افتخار این است که وقتی کسی رفت بتواند ده نفر جایگزین بگذارد و این زنجیره و این حرکت مستمر باید طوری باشد که مثل دوی امدادی از یکی به دیگری منتقل شود و همه خودشان را مسئول بدانند و در این جهت حرکت کنند.
و به راستی استاد “عباس حری” رفت ولی با ده جایگزین … یادش همیشه ماندگار
چه اصول خوبی را برای فعالیت انجمنها معین کرده اند. خدایشان بیامرزاد