بعضی تاریخ را مجموعه ای از حوادث میدانند،برخی دیگر آن را آیینه ای از رفتار و گفتار آدمی در طول زمان، یکی آن را واقعیتی صرف میخواند و دیگری آن را آمیخته با افسانه وخیال! یکی تاریخ را شرح پیروزی های قدرتمندان میداند و یکی طرح مصیبت آدمیان، یکی ” تاریخ” را موتور محرک و منبع بی چون و چرای تحولات جهان میداند(کارل مارکس)، یکی از فقر تاریخیگری سخن میگوید و کم مایه بودن آن در معادلات و تغییرات(کارل ریموند پوپر) و عجیب آنکه تاریخ با هر تعریف و توصیفی که بیاید کماکان عجیب ترین، پیچیده ترین،پر رمز و راز ترین،طولانی ترین و بی سرانجام ترین قصه و حکایتی ست که آدمی خود میسازد اما باور نمیکند!
گرچه باور یا عدم باور ما موجب تغییر و تحول حقایق نشسته در تاریخ نمیشوند و آن حقیقت ها آرام آرام خود را نشان داده و از مستوری بیرون آمده و پرده ها و حجاب های بسیار که بر رخ دارند را میشکافند اما کماکان آدمی عادت دارد تا تاریخ را آنچنان بخواند و یا بهتر بگویم تبیین و تفسیر کند که آنچه دلبخواه اوست! از آن برون بیاید. نگاهی گذار بر پیچ های تاریخی که ایرانیان حدا اقل در صد ساله اخیر از آن عبور کرده اند ما را نشان میدهد که گاه چگونه معاصر ترین وقایع گرفتار تفسیر و تبیین های رنگ به رنگ میشود و هیچ تفسیری بر صدر نمی نشیند اما طرفدارن خود را دارد! هیچ تبیینی حرف اخر را نمیزند اما علاقه مندان خود را دارد.
اینها البته شآن و مقام مردمان است چرا که خواص به مدد تکنیک و دانش و ورود به دایره جزییات و قرار دادن پازل های گوناگون در کنار یکدیگر و همچنین با کمک شیوه های مدرن تاویل و تفسیر پرده ها را بیشتر شکافته و به مرکز و هسته اصلی وقایع نزدیک میشوند و دلایل و علل رفتار و گفتار پیشینیان را هویدا تر میکنند. گرچه د راین سطح یعنی سطح خواص نیز تفاوت ها کم نیست و باز هم به قول مولانا،ادمیان به انجا میروند که پیش تر دلشان رفته است! اما میتوان دلخوش داشت که جانمایه رفتار و گفتار تاریخی و حوادث گوناگون و تولد ها و مرگ ها، پیروزی ها و شکست ها، امدن ها و رفتن ها، در زبان و قلم متخصصین بی طرف! بی پرده تر آمده باشد و در هیاهوی تفسیر های رنگ به رنگ که هر کدام سمت و سویی را نشان میدهند ،حداقل نقش “چراغ” را برای آنانکه به این خدمت تاریخ باور دارند بازی کند.
کدام “تاریخ” چراغ میشود؟
جواب این پرسش با تکثر و گوناگونی که در تعابیر و تفاسیر تاریخی وجود دارد حقیقتا دشوار است، اما به هر حال باید راهی را جستجو کرد تا آدمیان چشمشان باز تر شود بر راههایی که جلوی پایشان وجود دارد،باید چاره ای اندیشید تا تجربه های بد مکرر و انچه مفید و سودآور بوده در غبار بی خبری بی رونق نشود، اگر قرار باشد تا آن قول مشهور و معروف که تاریخ را چراغ راه آینده میداند از جامه ای فاخر به جامه ای واقعی در بیاید و مردمان خطای مکرر نکنند ،
باید به فنی مسلح شد که در هزارتوی ماجراها وقایع تاریخی ، فارغ از تبیین ها و تفسیر هایی که وجود دارد ما را به پاره هایی برساند که بهره ی بیشتری از حقیقت دارند و خدمت بیشتری از دست و زبانشان بر می آید، واین کار با هر شیوه و فنی که انجام و از هر گوشه و زاویه ای که به آن نگریسته شود نیاز دارد تا در مواجه با تاریخ دو کار صورت بگیرد، یکی تجزیه است و دیگری تغذیه! و این دو در همه شون و مراتب مواجه با تاریخ جاری و ساری است. شما نمیتوانید در مواجهه با تاریخ، قید تجزیه آن را بزنید! این اصلا بدان معنا نیست که کلیت تاریخ را فراموش کنیم بلکه این تنها بدان دلیل است که درس آموزی از تاریخ به هر شکل و فرم که باشد نیاز به تجزیه دارد، باید انچه میخوانیم و برایمان روایت میکنند را تجزیه کنیم، پاره پاره کنیم، بند از بندش بشکافیم، آنها را وارسی کنیم و آنگاه از آنچه میپنداریم برای ما مناسب است و حامل تجربه ایست راهگشا، تغذیه کنیم! پس اول گام “تجزیه” است و گام دوم” تغذیه”.
برگ های از تاریخ کتابداری ایران
نامه ی هوشنگ ابرامی به پوری سلطانی که در عطف منتشر شد و بازتاب فراوان داشت، ما را بدان سمت هدایت کرد که تاریخ را باید دوباره روایت کرد! یا فرصت بازخوانی مجدد را مهیا نمود .در آن مقدمه اندک آوردم که تاریخ را فقط باید به نیت درس آموزی تورق کرد و نه هیچ چیز دیگر. حالا نیز حرف های آ ن مقدمه را مکررنمیکنم و تنها به بیان این مطلب میپردازم که زین پس در هر شماره از عطف” برگ هایی از تاریخ کتابداری” ایران که در کتاب ها و نشریات گوناگون منتشر شده آورده میشود تا هم نسل جوان کتابدار با آنچه در این حوزه رفته است آشنا تر شوند و اتصال و ارتباط آنها محکمتر شود با ریشه ها، دوم اینکه متخصصان و پیشکسوتان خود را در آیینه تاریخ نظاره کنند وتجدید خاطره ای و آخر آنکه با تجزیه و تحلیلی که میشود بر تاریخ داشت،نکات درس آموز را هویدا و به چشم و دل اهالی این حوزه نشاند. از اساتید و پیشکسوتان نیز سپاسگزار خواهیم بود چنانچه دسترسی ما را به منابع تاریخی که در اختیار دارند باز تر کرده و این بخش از عطف را با عکس ها و نوشته های و نامه هایی که در اختیار دارند پر بار تر کنند.
امید که این گام های نه چندان بلند” عطف” ثمراتی داشته باشد برای تمامی کتابداران ایران.
فکر بسیار پسندیده ای است. امیدوارم که مستدام باشد. زیرا فقط حافظه تاریخی چه بلاها که سر انسانها نمی آورد. خیلی از اعمال و افکار ما ناشی از فراموشی تاریخی ماست که نمی دانیم فلان کار که انجام می دهیم دلیلش چیست و فلان کار خوب که نمی کنیم هم دلیلش چیست؟ حال آنکه بررسی تاریخی نشان می دهد مبدا این اعمال و افکار کجاست و چیست؟ باشد که از این تاریخ درس بگیریم.